عقاب و خرگوش

عقابي بر بلندترين شاخه درختي نشسته بود و كاري انجام نمي‌داد. خرگوشي از آن حوالي رد ميشد. وقتي عقاب را ديد گفت: به نظرت من هم مي‌توانم مثل تو بنشينم و كاري انجام ندهم؟عقاب در جواب گفت: البته كه مي‌تواني. چرا كه نه! خرگوش هم زير سايه همان درخت دراز كشيد و پس از مدتي به خواب رفت. روباهي از آن حوالي رد مي‌شد و وقتي خرگوش را در خواب ديد، فرصت را مغتنم شمرد، پريد و خرگوش را شكار كرد و خورد.

داستان نتيجه‌گيري مي‌كند كه اگر ميخواهي استراحت كني و كاري انجام ندهي بايد آن بالا، بالاها نشسته باشي. هدف اصلي داستان بيان سلسله مراتب سازماني در يك سازمان يا شركت است.

عقاب اشاره به بالاترين رده يك سازمان دارد. مديريت عالي سازمان كه كاركنان رده پايين اغلب او را ساكت، متفكر و آرام نشسته بر صندلي رياست در دفتر كارش مي‌بينند و خرگوش اشاره به پايين‌ترين سطح سازماني يعني كاركنان دارد كه كارهاي سازمان را انجام مي‌دهند و در تصميم‌گيري‌هاي سازماني نقش اساسي ندارند و از آن‌ها خواسته مي‌شود كه طبق برنامه كارهايشان را انجام دهند.هميشه كاركنان رده پايين حسرت مديران را مي‌خورند و اينكه آن‌ها بايد مرتب كار كنند و مديران مي‌توانند با آرامش در دفتر كارشان نشسته و از امكانات بيشتري برخوردار باشند. اگر مي‌خواهيد مانند افراد ساده‌لوح فقط ظاهر قضيه را نگاه كنيد همان بلايي سرتان خواهد آمد كه براي خرگوش داستان اتفاق افتاد. اگر مي‌خواهيد از امكانات و شرايط بهتر مديران برخوردار باشيد بايد تلاش كنيد، خوب فكر كنيد و قابليت‌هاي خودتان را بالا ببريد تا بتوانيد وارد حيطه مديران شويد.

در يك سازمان كاركنان رده پايين كارهايي را انجام مي‌دهند كه مديران برايشان برنامه‌ريزي مي‌كنند. اما مديران وظيفه مهمتري دارند. آن‌ها تصميم‌هاي مهم سازماني را مي‌گيرند، تصميم‌هايي كه به حفظ، بقا و رشد سازمان كمك مي‌كنند. اين تصميم‌ها آينده شركت و كاركنان را تعيين مي‌كنند. بنابراين اگر آن‌ها را نشسته در دفتر كارشان يا در حين برگزاري جلسات مكرر مي‌بينيد، بدانيد آن‌ها با مسائلي به مراتب سخت‌تر از كار شما رو‌به‌رو هستند و اگر مي‌خواهيد مانند آن‌ها باشد بايد پله هاي ترقي را يكي‌يكي طي كنيد.